۱. هزینه های هنگفت نظامی و رساندن ارتش ایران به بزرگترین ارتش خاورمیانه که نقشی در خاموش کردن انقلاب نداشت؛ به جای صرف نیمی از آن در راه رفاه عمومی.
۲. به وعدههایی چون آزادی انتخابات، مطبوعات، زندانیان سیاسی عمل نکرد. مردان کوچک خم شده دستانش را می بوسیدند ولی از مردان بزرگ که مقابلش می ایستادند دوری می جست
۳. کلاه اشرافی سر مردم میگذاشت و شلوار خارجی میپوشاند ولی آنان را از آزادیی که اشراف داشتند محروم میکرد. هتل های لوکس می ساخت و در کنارش سیاه چال!
۴. متوجه شکاف میان خود و روشنفکران و تحصیل کردهها نبود، تحصیلکردگانی که فرمان شاه را فرمان الهی نمیدانستند. اطرافیانش تحصیل کردگان مخالفش را به کمونیزم نسبت میدادند.
۵. شاه نفهمید تخت سلطنت به نیروی امنیتی پایدار نیست بلکه باید بر قلب مردم تکیه کرد.
۶. به ایمان اسلامی و فطرت پاک مردم اعتقاد نداشت. به اسرائیل که دشمن مسلمانان بود نفت میفروخت و از آن حمایت میکرد که اثری عمیق بر قلب مردم مسلمان گذاشت.
۷. به گزارشهای ساواک فریفته میشد که: "مردم در آرامشاند." ساواک وانمود میکرد هر صاحب اندیشهای دشمن و هر منافق مکاری دوست عزیز است.
۸. تصمیماتش پس از گذشت وقت مقتضی آن بود. زندانیان سیاسی را هنگامی آزاد کرد که ۵ سال از تلاشهای مستمر سازمانهای داخلی و خارجی گذشته بود.
۹. فکر نمیکرد دنیا تغییر کرده و کارهای مختص پلیس سری که آخر سال های ۱۹۶۰ منسوخ شده بود را سرانجام در اواخر دهه ۷۰ ملغی کرد.
۱۰ از واژگونی رژیم افغانستان و امپراطوری حبشه درس عبرت نگرفت بلکه به لجاجت و گستاخی ادامه میداد.
مصطفی امین سرانجام مینویسد:
"اگر در ایران حکومتی مستقل از چپ و راست و بدون تکیه به شرق یا غرب سر کار آید و در راه مصالح مردمش در سایه دموکراسی و آزادی قدم بردارد، به پیروزی و موفقیت میرسد؛ در غیر این صورت احتمال است که پس از مدت کوتاهی در روی عرش کاووسی شاه، شوروی، آمریکا و یا خود شاه و اتباعش قرار گیرد."