ندای روشن / قطاری که حضرات از آن به پیشرفت تعبیر میکنند، الحق و الانصاف قطار پیشرفت است البته برای مسافران واگن ویژهاش، نه برای کسانی که در واگنهای دیگر حبس شدهاند. جریان حبس را از این نظر عنوان کردم که به گوشه تاریکی از سرنوشت محکومان و قربانیان گولاک در زمان دیکتاتوری استالین پرداخته باشم.
در زمان دیکتاتوری استالین و بهجهت اجرای منویات رفیق بزرگ، چکاد پلیس مخفی شرور شوروی مردم را از هر قماشی [از کارگر ساده تا دانشمند و وزیر] و به بهانههای مختلف بازداشت میکرد و در دادگاههای چنددقیقهای اگر فرد بازداشت شده شانس میآورد و به اعدام محکوم نمیشد حتما محکوم به کار اجباری در سرزمینهای سرد سیبری موسوم به گولاکها میگردید و حکایت غمانگیز و دردناک و واقعی این ساکنان گولاک از لحظه بازداشت تا رسیدن به آنجا در اثر معروف سولژنیتسین به نام مجمعالجزایر گولاک با جزئیات [کامل] آورده شده است.
...اما ارتباط قربانیان گولاک با مسافران قطار پیشرفت حضرات چیست؟
در قسمتی از اثر واقعی مجمعالجزایر گولاک، نویسنده از لحظات دردناک سوارکردن محکومان به قطارهای حمل بار و حیوان جهت عزیمت آنها به سرزمین سرد و مخوف سیبری و گولاکها شرحی میدهد که بیشباهت به حالوروز این روزهای مردم نیست، چون محکومین را همچون حیوانات سوار بر واگنها میکردند و در سرمای سوزان و کشنده بدون هیچگونه امکاناتی حتی در برخی موارد بدون فرصتی برای دفع اجابت مجاز، آنها را به گولاکها میرساندند تا جاییکه برخی واگنها آنقدر از محکومان انباشته میشد که جایی برای نشستن نبود و محکومان باید برای حتی چندروز ایستاده این سفر وحشتناک را تحمل میکردند.
اکنون بهقول حضرات، مردم ایران در قطاری موسوم به پیشرفت سوار شدهاند، البته خودشان در واگن ویژه و کوپههای سوپر لوکس گرم و نرم با همه امکانات رفاهی و چشماندازهای زیبا در حد کوههای آلپ و سرزمین سوئیس درحال طیکردن مسیر پیشرفت خود و خانوادههایشان هستند، هر لحظه اراده کنند از خوردنیهای لذیذ و همنشینی با زیبارویان جمیل لذت برده و بعد از چُرت عصرگاهی نطقی برای مردمی که در واگنهای دیگر سوارند منعقد میکنند تا اعلام وجودی کرده باشند؛ اما حکایت مردمان سوار بر واگنهای دیگر این قطار پیشرفت، حکایت همان مسافران گولاک است. مردم یا همان مسافران این واگنها با احکام سنگین محکوم به سوارشدن در این قطار شدهایم، نه امکاناتی در این واگنها وجود دارد و نه کسی حق اعتراض دارد، اگر منظری قابل روئیت باشد فقط سنگلاخ و بیابان برهوت است یا دریاچهای خشکیده یا قبرستانی از ماشینها و یا دود است و غبار، باید سرما و گرمای مسیر را ایستاده و از پای افتاده تحمل کرد و زمانیکه قطار در ایستگاه مورد نظرِ حضرات مسافران محکوم را پیاده کرد [اگر زنده بودند] بیل و لباس خود را تحویل گرفته و آماده کندن زمین شوند، زمینی که به گمان حضرات روزی آباد خواهد شد و مایه فخر فروشیاشان خواهد گردید، درست همان کاری که استالین با میلیونها محکوم گولاک کرد، اما او نمیدانست که روزی آه و نفرت قربانیانش گلوی او و سرزمین به اصطلاح آبادشده را خواهد فشرد و آن سرزمین را پاره پاره خواهد کرد و از خودش جز نام دیکتاتوری جلاد و از سرزمین پهناور شوروی نیز جز اسمی در کتابهای تاریخ چیزی نخواهد ماند و البته فرزند شرورش روسیه،
ایکاش مسافران واگن vip این قطار پیشرفت هنگام درازکشیدن در وان آب گرم و دیدن منظره زیبای طبیعت آلپمانند بیرونِ از پنجره واگن، به فکر مسافران واگنهای پشت سرشان هم باشند، مسافرانی که گرسنه و تشنه ایستاده در حال مردنند، مثل درختهایی که ایستاده میمیرند.
مطالعه کتاب مجمع الجزایر گولاک که نایاب است توصیه میشود.