ندای روشن حقوق بشر ایران« حرکتی جهت آگاهی وعدالت درایران»

Afghanistan
سرپرست و نویسنده, روشن

۱۴۰۱ دی ۱۰, شنبه

عمامه های به تاراج رفته!

ندای روشن / روزي چفيه براي دفاع از ناموس بود امروز براي حمله به ناموس است

در دهه هفتاد و در زمانی که دولت سید محمد خاتمی دولت را  در دست داشت، به قول خود وی هر ۹ روز یک بحران پدید می آمد. برخی از این این بحرانها به دست نیروهای لباس شخصی صورت می گرفت که نماد آنان «چفیه» بود که برگردن یا شانه آویخته بودند.

همان زمان مقاله ای با این عنوان در جراید دوم خردادی توجه نمود:« چفیه های به تاراج رفته!»
چفیه پارچه ای به شکل و شمایل خاص بود که در زمان جنگ، رزمندگان به همراه داشتند. کارکرد این تکه پارچه، حفاظت از گرما و سرما،حوله، لنگ، دستمال، بقچه لباس و وسایل، باند برای بستن زخم تیر و ترکش و امثال آن بود.
چفیه از آن زمان نماد دفاع و غیرت و مردان بی ادعا شد.

با گذشت زمان جنگ، از این نماد برای خیلی از کارها استفاده شد اما بدترین از جمله: خشونت علیه مردم، حمله به تجمعات اعتراضی، آتش زدن سینما و کتابفروشی، حمله به مراجع منتقد و روشنفکران، حمله به سفارت دیگر کشورها بود.
(اما بدترین و زشت ترین نوع چفیه برگردن یکی از بزرگ ترین اختلاس گران قرار گرفت که امروزه با پول ملت در کانادا پیتزا می خورد، جون می گیرد و بولینگ بازی می کند!)
و بدتر از این که بازجو، چفیه بر دوش شب و نیمه شب با فحش و ناسزا و کتک از تو اعتراف بگیرد!

چفیه روزگاری نماد رزمندگان مخلص و بی ادعایی بود که بدون هیچ چشم داشتی خود را ملزم به دفاع از مرز بوم کشور می دانستند و همو در حالی به تاراج رفت که بر گردن های کلفت و عرق کرده پیچیده شد که خون ملت می مکیدند و با این نشانه، تزویر و ریا را به نمایش خلایق گذاشتند.
آن روز چفیه برای دفاع از ناموس ملت بود و امروزه به تاراج رفته و به ناموس ملت حمله ور شدن!... و تاراج اخلاق و دین مردم!

به همان موازات، بدون هیچ تردیدی عمامه که نماد روحانیت مخلص، زاهد، حامی مردم بود توسط بخشی اندک، به تاراج رفت.
قرار بود به خانه و سیمای روحانی که نگاه می کنی یاد قیامت و خدا بیفتی!
قرار بود مسجد و خانه روحانی، پناه و محل بست نشستن مظلومان بی پناه باشد! و سکوت نکند!
قرار بود روحانی غرق در دنیای زر و زور تزویر نشود! قرار بود حکومت را چون پاره کفشی و چون آب بینی بزی بداند!
قرار بود روحانی زبانش به نرمی و ملاطفت باشد نه ترویج گرفتن و کشتن! قرار بود به تبعیت از پیامبر اسلام(ع) لیّن و نرمخو باشد! و به تبعیت از علی(ع) مخالفش را منافق و کافر نخواند!
قرار بود حتی سفارش قاتلش را بکند!
قرار بود نسبت به مردم پدری کند چون محمد و علی! قرار بود آنکه خاکستر بر سرش ریخت، چون مریض شد به عیادتش برود!
قرار بود چون علی آهن گداخته نزدیک برادرش بَرد که از او سهم بیشتری از بیت المال می خواهد! قرار بود شمع بیت المال را خاموش کند!
قرار بود ضرب شمشیر جای خود به منطق حکمت و کلام گران سنگ ندهد! قرار بود از کشیده شدن خلخال از پای دختری نصرانی از غصه بمیرد!
قرار نبود خودش را فوق نقد و خطا بداند!  قرار نبود در حکومتش زندانی سیاسی باشد! قرار نبود زبان مردم کوتاه کند، قرار بود زبان اعتراض را دراز کند!
قرار بو د... و نبود...!

و فی الحال! اگر بخشی از روحانیت را دیدی که قرارها را زیر پا گذاشته(همه را به یک چوب نران!)، بدان آن چند کیلو پارچه بر سر، به تاراج رفته، به آن دلخوش نکن و این عمامه آنی نیست که من و تو را دنیا آباد کند و بالاتر اینکه: دین تو و مرا ویران می کند .