دوسال بعد در جام ملتهای آسیای سال ۱۹۸۰ در کویت، یک گل زیبا با ضربهسر به کرهشمالی زد. نمیدانستم که ۳یا۴سال بعد به تیم فوتبال نوجوانان همای تهران میپیوندم و با اشتیاقی وصفناشدنی و از نزدیک، یکی از بهترین سانترفورواردهای تاریخ فوتبال ایران را میبینم. هرسال یک گل برای استقلال و پرسپولیس کنار میگذاشت و با اینکه هیچوقت پیراهن سرخابیهای فوتبال ایران را نپوشید اما جایگاه فیکس او در تیم ملی محفوظ بود.
یکی از معدود لژیونرهای فوتبال ایران در دهه ۶۰ که در فوتبال آلمان زیر نظر کلاوس تاپمولر، خوش درخشید تا اروپاییها بدانند ایران، فوتبالیستهایی در سطح جهان دارد.
"حمید علیدوستی" بیتردید سوپراستار فوتبال ایران بود و مهمتر از آن یک جنتلمن به تمام معنا که اهالی فوتبال ایران به پاس توان فنی و شخصیت با وقارش هنوز کلاه از سر بر میدارند.
وقتی ترانه، هنرپیشه شد، هم نسلهای ما برای معرفیاش میگفتند: دختر حمید علیدوستی است؛ اما ترانه مانند پدرش آنچنان در سپهر سینمای ایران خوش درخشید که نسلهای بعدی برای معرفی پدرش میگفتند: پدر ترانه علیدوستی است.
ترانه در همه سالهای کار حرفهای ثابت کرد که [زیر سایه مهر پدری] اخلاقگرا بزرگ شده و راه و رسم احترام به مردم، پیشکسوتی، ادب و اخلاق حرفهای را بهدرستی آموخته است.
چنین خانوادههایی در هرکشور دنیا بهنوعی سرمایه فرهنگی بهشمار میروند تا الگویی برای جوانان آن جامعه باشند. پدر و دختر در فضای شهرت هيچگاه حاشیههای منفی نداشتند، هیچ انگ و برچسبی بر آنان ننشست و جز خوشنامی، حرف دیگری درباره آنان نبود و نیست.
پدر و دختر هردو در عرصههای جهانی برای ایران اعتبار و احترام آوردهاند، هردو باعث سربلندی هممیهنان خود شدهاند و هردو، همیشه درکنار احترام به مردمشان، در سمت آنان نیز ایستادهاند.
چنین خانوادههایی در هرکجای جهان الگویی موفق برای جوانانی میشوند که دوست دارند پای در راهی که آنان گذاشتند، بگذارند که نمونههای آن، بسیارند.
شوربختانه اینروزها، دختر در یکسو و پدر در سوی دیگر دیوارهای زندان هستند، پدری که روزی از سکوی ورزش، پرچم ایران را به اهتزاز در آورده و دختری که روی فرش قرمز معتبرترین جشنوارههای دنیا، بر اعتبار این مرزوبوم افزوده است.
آیا مایه شرمساری نیست که یکی از ستارههای سینمای ایران با اعتبار جهانی در زندان باشد و پدرش، یکی از ستارههای فوتبال ایران، پشت دیوار، دل نگران فرزند و نوه خردسالش باشد؟
ترانه علیدوستی در سایه پدری بزرگ شده که نخستین آموزهاش اخلاق و شخصیت بوده و حالا به جرم اعتراض مسالمتآمیز در زندان بهسر میبرد.
جوانان و نوجوانان علاقهمند به فوتبال و سینما با دیدن این پدر و دختر چه دورنمایی برای خود تصور خواهند کرد؟
رعایت حسن سلوک و اخلاق در کنار شرافت، چه سرانجامی در کشور ما دارد؟
امثال ترانهها و حمیدها این روزها در کشور ما بیشمارند. چه بسیار فرزندانی در زندان و والدینی بیرون زندان روزها و شبها را سپری میکنند که مانند این پدر و دختر، شهرت ندارند؛ اما مانند آنان، اخلاق و شرافتی مثالزدنی دارند.
ترانه علیدوستی درواقع در اعتراض به وضعیت همین هموطنانش اکنون رنج زندان و دوری از فرزند خردسالش را تحمل میکند.
حمیدها و ترانهها همگی سرمایههای این مرز و بوماند و تنها "اعتراض" دارند آنهم اعتراضی مسالمتآمیز که هیچ قانونی را زیر پا نگذاشته و حق شهروندی آنان است.
چنین برخوردهایی با چنین سرمایههایی تنها دونتیجه همزمان دارد: اعتبار و احترام بیشتر برای دستگیرشدگان و بیاعتباری و از میانرفتن احترام برای دستگیرکنندگان!
دررابطه با اعتراضات سراسری شهریور-مهر ۱۴۰۱
بازداشت مهسا امینی زن جوان ۲۲ ساله به جرم بدحجابی توسط پلیس امنیت اخلاقی و سپس جان باختن او در زمان بازداشت به موج گسترده ای از اعتراضات سراسری در ایران دامن زد. معترضان با شعار محوری “زن، زندگی، آزادی” در اعتراض به عملکرد، قوانین و ساختار حکومت معترض به خیابانها آمدند.
سرکوب آزادی بیان، عقیده و اندیشه ناقض ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ است که بر حق افراد بر انتشار آزادانه افکار و عقاید و نظریات و دیدگاههای سیاسی و عقیدتی تاکید می کند. در ماده ۵ از قانون آئین دادرسی کیفری بر اطلاع یافتن متهم در اسرع وقت از اتهامات انتسابی و فراهم کردن حق دسترسی به وکیل و سایر حقوق دفاعی مذکور در قانون نیز مورد تاکید شده است. عدم امکان دسترسی به وکیل برای متهم از جمله موارد ناقض اسناد بین المللی حقوق بشر, ماده ۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ است. همچنین، برخورداری افراد از حق روند دادرسی عادلانه از جمله حقوق سلب نشدنی است که در ماده ۱۰ اعلامیه جهانی حقوق بشر به آن تاکید شده است. اعتراف گیری توام با ارعاب و تهدید، ناقض در ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۷ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و مصداق بارز شکنجه است.